که چشم های تو، هم خرابه های شام را زیابت کردند و هم تلّ زینبیه را به تماشای خون نشستند و هم در کاروان اسیران، زیر باران شکنجه و سنگ، خون گریستند
کربلا از نگاه کودکانه تو زیباتر است
که چشم های تو هم گودی قتلگاه را
هم به آتش کشیدن خیمه گاه را
هم تازیانه بر بدن پاره پاره شهیدان را
و هم زخم زنجیر و تهمت را به تماشا نشستند
چشم هایت را مبند رقیه!
ما را به میهمانی شلاق و شمشیر آورده اند
برایمان جشن خون و گریه به راه انداخته اند
مجلس دشنام و تهمت ترتیب داده اند
ما را بر سر سفره خون نشانده اند
با سنگ به استقبالمان آمده اند
با تازیانه تحویلمان گرفته اند
مصیبت تو را در گوش کدام سنگ بخوانم که
ذره ذره بشکند.
ای صوبر سه ساله!
که خداحافظی تو
سر آسمان شام را بر جاده ها کوبید
و استخوان پیشانیِ زمین را
رشته رشته کرد.
که خداحافظی تو
پیراهن مرگ بر تن دریا کرد
اندوه تو، گریبان گیر عالم شده است
ای طعمه تازیانه های بی رحم
ای هوای گُر گرفته اندوه
ای بنفش دقایق دمشق
شهرِ ستم های پیاپی
حمیده رضایی
ای شام! ای دیوارهای تا همیشه نامرد! صدایت، آهنگ ناموزون دشمنی ست، خاک در هم خواهد پیچید آن چنان که نعره می زنی
چشم هایت گودال های جهنّم است که شعله می کشد بر خاک
هوایت دوزخی ست، آبستن حادثه هایی تلخ.
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم تر بزن این تازیانه های پی در پی را که فردا از جای تازیانه ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه هایت، آرامگاه ملایکی ست که بر دیواره های ویرانِ شرم سر می کوبند
چشم های گستاخت، گردباد دوزخی است که ویران می کند
به پیشوازمان آمدی، با هزاران دسیسه، با چشم هایی از آتش به پیش وازمان آمدی، با خنجرهای از نیام برآمده، با شلاق های بی رحم
این خاک، مظلومیتمان را در خود خواهد پیچید.
به باروهای شهر، کمند انداخته پنجه های در خون شناور ابلیس. کجاوه هایمان را به کجا می برید؟ از شهر صبر آمده ایم
از کوفه، از دردِ چاه های نخلستان شریان هایمان موج می زند به کجا می برید کجاوه هامان را؟ کربلا روبرویمان تکرار می شود، آن گاه که دروازه های شهر، به استقبالمان، با پنجه های نامرد، چنگ بر چهره تاریخ می کشد
هنوز خورشید، عزادار واقعه های دیروز است.
آه ای دوشیزه شب های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه ها، خوابِ پروانه هایی را می بینی که بر شاخه هایِ نازکِ احساست یخ می زنند.
گریه نکن! خرابه های شام، گهواره توست
هزاران فرشته برایت آغوش گشوده اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره های تاریخ نوشته خواهد شد
فردا، اشک هایت بر شاخه های خشک شهر شکوفه خواهد داد
فردا خرابه های شام، فرشته ای را تا آسمان عروج می دهند و ملایک، او را دست به دست می کنند.
فردا خورشید در کنج خرابه هایِ سفّاک شام غروب می کند.
شام، شهر ستم های پیاپی! هوای لبریزت بوی گستاخ حادثه می دهد
کربلا روبروی خرابه ای خاموش نفس می زند
هیچ بارانی سیاهی ات را نخواهد شست که هر چه شب در منافذِ خاکت رسوب کرده است
ای شام! ای دیوارهای تا همیشه نامرد!
شعله بر دامان سوخته
حمزه کریم خانی
چه قدر بی تابی دخترم! این همه بی قراری و دلشکستگی چرا؟ مگر با دستان کوچکت در امتداد نیایش عمّه، تنها از خدا، آمدن بابا را طلب نکردی؟ اینک آمده ام در ضیافت شبانه ات، در آرامش خرابه ات ای کوچک دلشکسته ام!
پیش تر نیز با تو بودم؛ آن گاه که شعله بر دامان و سوخته تر از خیمه، آه می کشیدی و در آمیزه خار و تاول، آبله و اشک، با پاهای خونین، صحرای سرگردان را به امید سرپناهی، می دویدی.
تو را می دیدم، آن گاه که در سنگباران دروازه کوفه، جویبار کوچک خون از لابه لای موهای پریشانت چکه چکه بر محمل می چکید و از گوشه پیشانی ات، با گونه ارغوانی سیلی خورده ات همسایه می شد.
نازدانه ام! امشب طولانی تر از شب یلداست؛ فرصت خوبی برای قصه گفتن است. مگر هر شب، با قصّه های شیرین بابا، پلک های مهربانت را با لبخندی نرم نمی بستی؟
حال یک شب، تو قصه بگو؛ بگو چند روزه سفر، بی همراهی بابا چگونه گذشت؟ دخترکم! حالا چرا گریه می کنی؟ نیامده ام تا اشک هایت را ببینم. در راه، صبوری ات را می دیدم، شکیبائی ات را می ستودم.
دیدم که گرسنگی و تشنگی، بهار چهره ات را پاییزی کرده بود که ناگهان، سیلی سنگین نامردانه ای بر گلبرگ گونه ات نشست. دمی چشم فرو بستم؛ چهره ات دیگر پاییزی و خزان زده نبود ارغوانی و نیلی، امتزاج بهار و خزان شده بود. دخترکم! بابا را ببخش اگر در آن لحظه ها یاری ات نکرد؛ دستی نبود تا سپر تازیانه ها شود
اگر نزدیک تر بودم، با همین لب ها که گل بوسه بر پیشانی ات می نشاند، خارها را از پایت می گرفتم، گونه های سیلی خورده ات را می بوسیدم و خط کبود تازیانه ها را مرهم می نهادم.
دخترکم! بابا را ببخش، اگر در هنگامه افتادن از شتر، آغوش وانکرد و دست های کوچکت را از دستان خشنِ قساوت پیشگانی که بر زمینت می کشیدند رهایت سازد. دخترکم! بابا را ببخش.
منبع :اشارات ؛ فروردین 1383، شماره 59
درباره وب

جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : سه شنبه 91/9/28 | 5:26 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 262
بازدید دیروز: 290
کل بازدیدها: 1994220